فاجعه ای به نام زندگی
مفهوم جدیدی از سوءتفاهم در ذهنم شکل گرفته است.من در پاییز سالی که یادم نیست تنها بر اساس یک سوءتفاهم به جای اینکه به خیابان 15کاشی 13 بروم به خیابان 13 کاشی 15 رفتم و به جای اینکه به کلبه فرتوت یک خانم پا به سن گذاشته بروم و قدری برایش کتاب بخوانم به منزل یک دوشیزه جوان رفتم و عاشق شدم.
بعدها در کتاب "اوریانا فالاچی"خوندم که جنگ ویتنام بر اثر یک دروغ و یک سوء تفاهم حاصل از این دروغ آغاز شد و بفاصله مدت کوتاهی بر اثر یک سوءتفاهم عشقم را از دست دادم و در فاصله چند مایل آنطرف تر در راه یگ گورستان شیطان روح مرا به بهای اندکی خرید و به یک دوره گرد فروخت به بهایی گرون تر.و بر اثر سوءتفاهم میان من و انگلهای موجود در جامعه مبتلا به جزام مزمن شدم و سرانجام امشب وقتی به در خانه یکی از دوستانم رفتم با این سوءتفاهم مواجه شدم که شاید واقعن جزام گرفتم.حتا با خودم احساس کردم که من بر اثر سوءتفاهم ها عاشق شدن متولد شدم.
امروز این گونه به پایان ریسد من به خاطر یک سوءتفاهم کلاه بردار نامیده شدم و فهمیدم این شهر نه تنها در دود و نکبت غرق بلکه پر از کسانی که انقدر بی ارزش هستند که شیطان روح شون رو نمی خره واین سوءتفاهم مفهوم زنده بودن شده.این فاجعه است نه.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی