paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۶

مسخ

روز اول عاشق شدم و تو را به خاطر وجود و هستیت ستایش کردم.

روز دوم عاشق شدم و تو را به خاطر آنچه در چشمانت بود ستایش کردم و شبهایی با این سودا با تو به صبح رساندم.

روز سوم عاشق شدم زیرا که اندامت را پسندیدم و برجستگیهای اندامت کابوس شبهای طولانی من تا به سحر بود و بدین گونه چند شبی را با این کابوس به صبح رساندم.

روز آخر عاشق شدم ، زیرا که عاشقی عادت من بود.شب در کنارت خوابیدم و صبح فراموشت کردم.

از آن زمان به بعد عاشقی رسمی است که روسپیان برای من به جا می آورند.درپس کوچه های خلوت من دیگر هیچ بلبل عاشقی آواز نمی خواند.

2 نظر:

در ۱۷ آذر, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس گفت...

با این همه...
من و تو انسان را رعایت کردیم
خود اگر شاهکار خدا بود یا نبود
...!!!

 
در ۱۷ آذر, ۱۳۸۶, Anonymous ناشناس گفت...

و تو در این ترانه معصومیت خویش را فریاد زدی .هر بکارتی زمانی از دست می رود ،همچون شرافت این مردمان

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی