مرد بدون چتر
ساعت حدود ده صبح بود.تازه امتحان داده بودم.نم نم بارون می بارید.از دانشگاه اومدم بیرون و رفتم سمت خیابون ویلا.آروم قدم می زدم.بارون لذت بخشی بود.احساس خوبی داشتم .یک روز ، شبیه روزهای خنک پاییزی.سمت چپم یک کافه قنادی بود.هوس یک نسکافه داغ کرده بودم.آروم در رو باز کردم و رفتم داخل.صندلی جلوی در سمت چپ ، مردی با موهای کم پشت نشسته بود و یک قهوه فرانسه جلوش بود.در حالی قهوه می خورد با نگاهی آروم و کنجکاو اطرافش رو برانداز می کرد.یک سیگار کاپتان بلک هم روشن کرده بود و گاهی هم زیر چشمی به من نگاه می کرد که کیفم رو کنار صندلیش گذاشته بودم.یک نسکافه و پای سیب سفارش دادم و به دلیل محدودیت جا روبروش نشستم.تلفن همراه من زنگ زد و من گوشی رو جواب دادم و با سرعت و عجله دو مورد کاری رو هماهنگ کردم.بلافاصله به یکی از دوستانم زنگ زدم و در مورد امتحان صبح صحبت کردم.تقریبا سه چهار دقیقه ای می شد نسکافه روی میز بود.مرد سیگاری روشن کرد و با کنجکاوی به من نگاه می کرد . من شروع کردم به خورن نسکافه .مرد با لحنی آرام و دوستانه و همراه با جدیت گفت ، اول با خیال راحت نسکافه رو بخور و بعد روزت رو ادامه بده.سعی کن در لحظه از کاری که انجام میدی لذت ببری.ادامه داد من سالها بی وقفه کار می کردم و گاهی فراموش می کردم ناهار بخورم.سالها گذشته است و من در میانسالی احساس بدی از گذشته ای دارم که از دست رفته.حرص زدن چیزی جزاز داستن دادن اکنون نیست .من یاده این جمله شکسپیر افتادم"دم را غنیمت بشمار".ادامه داد آدم باید به تعهداتش پاسخ بده .ولی زیاده روی لازم نیست.آدم باید کمی هم خودخواه باشه.بدون که شاید لحظه دیگر نباشه .شاید دیگر تمام بشه .اگر عاشقی و پول هم نداری ، می تونی با کمترین چیز شروع کنی .بسازی و از ساختن لذت ببری.شاید یه روزی همه چیز داشته باشی ولی نتونی عاشق بشی .کار زیاد هم نوعی اعتیاد محسوب می شه.اعتیادی همراه با اضطراب برای هیچ.این چرخ می چرخه و تو کمترین نقش رو داری.آروم باش و لذت ببروبه همین ترتیب آروم از پشت میزبلند شد و کتش پوشید ورفت .من موندم و هزاران سووال که بدون جواب بود .چند دقیقه بهد من هم رفتم.من حالا صبحها رو با یک قهوه فرانسه شروع می کنم بی دغدغه نگاهی ،صدایی و ...بدون چتر زیر باران به سوی زندگی می روم.
3 نظر:
سلام مرد بدون چتر. ترجیح میدم به جای بدون چتر تصور کردن آدمی به قائده ی تو ، کسی رو مجسم کنم که با چتر نجات از یه جایی آویزونه. اگه حالا ایرادی هست یا نیست یا هر چی ،می تونی علتشو با روان تحلیلگری فروید پیدا کنی. راستی علی کتابت رو پیدا کردم صحیح و سالم تو کتابخونه ی منه تا اطلاع ثانوی. بعد می بینمت . یا قبل از عید یا بعد از عید. یاهو مسنجرم هم خراب بوده احتمالآ ... و و و هم مطلب جدیدمو ندیدی هم اینکه من یه بلاگ جدید دارم می زنم تو بلاگفا. برات میل می کنم آدرسشو... سلام شیرینو برسون... بای
ali behem sar bezania!
سلام ژاروان ،مرسی از اینکه به یادم بودی.حتمن لینک شو بفرست
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی