نقد و نقادی
در پی ارسال یک متن از طرف یکی از دوستانم در مورد آخرین اثر بهرام بیضایی با نام "افرا" و به اصطلاح نقد کار استاد و صحبت پیرامون این اسطوره تیاتر و نمایشنامه نویسی ایران ،چند نکته به ذهنم آمد که ترجیح دادم در وبلاگم بنویسم.
آنچه که من در نوشته دوست عزیز مان خواندم یک تحلیل ژورنالیستی آبکی بود برای کسانی هفته نامه خانواه وسلامت می خوانند.یک نوع تحلیل احساسی ، همراه با کلماتی نظیر افسوس و غیره ...
ایرانیان احساس می کنند که هر وقت بحث آشپزی باید در مورد طبخ اسپاگتی ابراز نظر کنند.در مورد موسیقی حتما باید اسم آثار کلاسیک رو ببرند و در مورد طب همه سخن می گن الا طبیبان .ما مردمانی هستیم با متوسط یک دقیقه مطالعه در طول روز و جز سیاسی ترین ملل دنیا .حتا آب خوردن ما هم سیاسی و سعی می کنیم با نظر پردازی و البته حرفهای دیگران را بازگو کردن از خودمون یک چهره فرهیخته به نمایش عموم بگذاریم.
واقعا کدام یک از آلمانی ها اینقدر در مورد برشت و ریلکه گزافه گویی می کنند که ما در مورد بیضایی و سمندریان .وقتی سووال می کنی در تمام طول زندگی ت چند تا نمایشنامه خوندی و یا چند تیاتر روی صحنه را دیدی و یا می دونی که در پشت چشمان این مردمان که خاک صحنه می خورند چه رنجهایی نهفته است .به راحتی می گویند :هیچ ،یک یا دو نمایشنامه نیمه تمام.
......
القصه بیضایی را با باشو غریبه کوچک شناختم .در تمام طول این سالها و در میان تمام خواندنی ها و دیدنیها و نوشتنی ها در مورد جنگ و جنگ زدگی ، تنها و تنها باشو را به یاد می آورم.مرگ یزدگرد را خواندم بدون آنکه بدانم نویسنده کیست و گریستم و گریستم و گریستم.معنای ایمان را در "مسافران بیضایی" در چشمهای جمیله شیخی یافتم و بازی درخشان بهترینهای تیاتر ایران.من رنجهای بیضایی را نمی دانم.نمی دانم چه کشیده تا افرا را به نمایش درآورد.من برای رسیدن به نمایش فقط کمی تو ترافیک بودم و غرغر کردم.
.......
کسی می تواند زبان به نقد بگشایدکه پایان نامه دکترایش را به برشت تحویل می دهد.ما با این سخنان هنرمندانه همان کاری را با بیضایی می کنیم که نسل های قبلی با گلستان کردند.به هرحال امیدوارم روزی کسانی از بیضایی ها نقد کنند که متوسط مطالعه شان در طول روز 2 تا 3 ساعت باشد...
آنچه که من در نوشته دوست عزیز مان خواندم یک تحلیل ژورنالیستی آبکی بود برای کسانی هفته نامه خانواه وسلامت می خوانند.یک نوع تحلیل احساسی ، همراه با کلماتی نظیر افسوس و غیره ...
ایرانیان احساس می کنند که هر وقت بحث آشپزی باید در مورد طبخ اسپاگتی ابراز نظر کنند.در مورد موسیقی حتما باید اسم آثار کلاسیک رو ببرند و در مورد طب همه سخن می گن الا طبیبان .ما مردمانی هستیم با متوسط یک دقیقه مطالعه در طول روز و جز سیاسی ترین ملل دنیا .حتا آب خوردن ما هم سیاسی و سعی می کنیم با نظر پردازی و البته حرفهای دیگران را بازگو کردن از خودمون یک چهره فرهیخته به نمایش عموم بگذاریم.
واقعا کدام یک از آلمانی ها اینقدر در مورد برشت و ریلکه گزافه گویی می کنند که ما در مورد بیضایی و سمندریان .وقتی سووال می کنی در تمام طول زندگی ت چند تا نمایشنامه خوندی و یا چند تیاتر روی صحنه را دیدی و یا می دونی که در پشت چشمان این مردمان که خاک صحنه می خورند چه رنجهایی نهفته است .به راحتی می گویند :هیچ ،یک یا دو نمایشنامه نیمه تمام.
......
القصه بیضایی را با باشو غریبه کوچک شناختم .در تمام طول این سالها و در میان تمام خواندنی ها و دیدنیها و نوشتنی ها در مورد جنگ و جنگ زدگی ، تنها و تنها باشو را به یاد می آورم.مرگ یزدگرد را خواندم بدون آنکه بدانم نویسنده کیست و گریستم و گریستم و گریستم.معنای ایمان را در "مسافران بیضایی" در چشمهای جمیله شیخی یافتم و بازی درخشان بهترینهای تیاتر ایران.من رنجهای بیضایی را نمی دانم.نمی دانم چه کشیده تا افرا را به نمایش درآورد.من برای رسیدن به نمایش فقط کمی تو ترافیک بودم و غرغر کردم.
.......
کسی می تواند زبان به نقد بگشایدکه پایان نامه دکترایش را به برشت تحویل می دهد.ما با این سخنان هنرمندانه همان کاری را با بیضایی می کنیم که نسل های قبلی با گلستان کردند.به هرحال امیدوارم روزی کسانی از بیضایی ها نقد کنند که متوسط مطالعه شان در طول روز 2 تا 3 ساعت باشد...
11 نظر:
سلام، حرف های شما را در مورد آقای بیضایی کاملا حس می کنم و قبول دارم اما نمیدانم چرا نوشتید که نقد باید در حیطه افراد خاصی باشد.. ببخشید جسارت کردم و در جستجوی مطالب پیرامون افرا از این جا سر در آوردم و بسیار از خواندن مطالب پر بار وبلاگ تان لذت بردم. اما به نظر من نه نوشته های بی اساس و بی منطق چیزی از ارزش های یک استاد می کاهد و نه اینگونه بالا بردن یک انسان تا بدانجا که تنهامعدود کسانی جرئت بیان اندیشه و برداشت خود را داشته باشند عادلانه است. شاید چون خود نیز مارگزیده ای هستم چنین می گویم.که به سختی توانستم شهامت بیان انتقادم را بیابم چراکه من نیز چون شما زیبایی ها و لذت هایی تفکر برانگیز و بی بدیل در کارهای این استاد یافته بودم
دوست عزیز .اون چیزی که من رو واداشت تا این مطلب رو بنویسم خواندن یک نقد سخیف و ناپخته در مورد استاد بود.در مورد مبالغه گویی بنده در مورد شان ایشان با شما موافقم.اما نکته اینکه چه کسانی توانایی نقد نمایش بیضایی و یا سمندریان را دارند؟من از تیاتر افرا لذت زیادی نبردم .هرگز هم به عنوان یک نمایش ماندگاردر ذهن من نخواهد ماند.آنچه می ماند رنجهای نخبگانی نظیر بیضایی است.راستی ابراهیم گلستان کجاست ؟علی حاتمی با چه رنجی چند اثر جاودانه ساخت و ...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
من پیشنهاد می کنم یه شورای نگبان هم برای نظارت بر نظر هایی که بینندگان تیاتر می دهند تاسیس کنیم تا هر فرد بی مطالعه ای جرات جسارت به اساتید را نکند!
آقا جان نقد را فراموش کنید ، به عنوان یک بیننده اگر اعدامم نمی کنید عرض کنم به نظر من تماشاچی عوام ، در مقایسه با همین تئاتر های بی مدعایی که در این همین سالها و با همین شرابط محدود ساخته شده اند، افرا تئاتر ضعیفی بود.
خیلی خفنی سلی عزیزم! انشاا... روزی خودت رو روی صحنه ببینم
مهدی
هر کسی آزاد هر نظری راجع به هر چیزی که در اون دانش و اطلاعات کافی داره بده ،بده اما یک نکته رو فراموش نکن که اگر کسی در مورد ضعیف یا قوی بودن کرنل یک برنامه نظر بده باید دستی برکد نویسی داشته باشه .اشاره من به بی سوادی کسانی که افرا رو یک تیاتر ضعیف می دونند نیست ، اشاره من به نفس نوشته هایی است احساسی که با عنوان نقد نوشته می شه.من اساسا نظر دادن رو با نقد جدا می دونم.نقد یک کار علمی و تخصصی و نظر دادن در مورد نمایش افرا یک سلیقه است و قابل احترام
آرش عزیز
من هم منتظرم روزی یک نمایشنامه کمدی و طنز از تو رو بخونم.حتما این کار رو بکن
علی
نظرات را می توان نقد کرد و اگر نقد به نظر ما اشتباه بود می توان نقد مورد نظر را در مقابل نقد کرد.
الگوی فکری که برای اجازه نقد دادن، پیش شرط می گذارد و نظرات جدا از فرد نظر دهنده بررسی نمی شوند، دقیقا مترادف با الگوی فکری است که منجر به نظارت استصوابی و سرکوب آزادی بیان در یک جامعه می شود. همین که می گوییم به نظر ما این برداشتهایی که در حکومت فعلی از دین می شود ابلهانه است ، فکر می کنی جوابش چیست ؟ جوابش اینست که شما که متخصص نیستید، متخصصین این نظر را داده اند ! من هم هر کس که بخواهد در مورد نرم افزار ام نظر بدهد، حرفش را گوش می کنم و بعد ایرادات نظرش را بیان می کنم. اگر دوست داشتی بیشتر در مورد این که این الگوی فکری چه نشانه ها و چه عواقبی دارد مطالعه کنی، مبحث Theories of Action از کریس آرگریس که هم رشته ای خودت هم هست، توصیه می شود.
سلام. خیلی ببخشید از تاخیری که در پاسخ به یادداشت شما ایجاد شد.بحث و تبادل نظر خوبی این جا در خصوص نقد شکل گرفته است. اما من هنوز فکر می کنم بهتر است این آزادی بیان عقیده برای همه وجود داشته باشد. همین فیلتر کردن و بحث تخصص داشتن چالش های بحث انگیز زیادی ایجاد می کند ،از قبیل این که چه کسی می تواند صلاحیت داشتن افراد را تایید کند. و اصلا چه معیار تعریف شده ای در این زمینه وجود دارد؟ مثلا لابدمن که میکروبیولوژی خوانده ام و در زمینه بی ربط دیگری نیز کار می کنم نباید به خودم اجازه اظهار نظر در زمینه تئاتر را بدهم. البته اشاره ای هم به تفاوت نقد و نظر شخصی شده است که فکر می کنم تا حد زیادی درست است. به هر حال فکر می کنم صرفا همین تبادل نظرات مختلف در هر موردی خیلی زیبا ست مهم نیست حتما به نتیجه برسیم. در ضمن من هم متقابلا خوشحال می شوم لینک شما را در وبلاگ ام اضافه کنم.
جناب سلطانی عزیز. از اینکه نگرانی شما رو نسبت به اسطوره های هم عصر خودتون دیدم، جسارت کرده می پرسم: آیا واقعا نقد آثار بزرگانی چون بیضایی فقط با 2 تا 3 ساعت مطالعه در روز امکان پذیره؟
هر هنرمندی با آثارش شناخته می شه و خود هنرمند به این واقف که چه طور و با چگونه اثری در ذهنه مخاطباش ماندگار بشه. ولی بازی نقش زن در فیلم هایی که شما از من بهتر می دنید ( خانم سوسن تسلیمی)با همسر ایشون خانوم مژده شمسایی قابل قیاسه؟ بیضایی تاریخ رو خوب می شناسه و لی زمانه ای رو که روزی تاریخ می شه رو...
دوست عزیز
بنده آنطور که باید منظور شما رو متوجه نشدم ولیکن آنچه جان کلام من است اظهار نظر کردن بی پایه و اساس است و اینکه به راحتی در مورد ادبیات و فلسفه و فیزیک و شیمی و مهندسی و غیره....و آنچه به عنوان اظهار نظر شخصی و تفاوتش با نقد و چون من صلاحیت صحبت در مورد بیضایی و
دیگردوستان هنرمند عرصه سینما و تیاتر رو ندارم ،در نتیجه از دادن پاسخ به شما عاجزم و از اظهار نظر شما سپاسگذارم
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی