paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

دوشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۷

بهت

از در که اومد تو ، سیگار دستم بود .گفت یه سیگار داری ؟گفتم صبح بارونیه پاییز ه ، بیا یه چای بخور و بعد سیگار بهت می دم .گفت باشه !!!گفتم قیافت مثل آدمایی که ازمراسم ترحیم یه عزیزی برگشتند .یا اینکه دوست دخترشون بهشون خیانت کرده و با لبخند گفتم من تجربه دارم ، می تونم کمکت کنم .با یه لبخند تلخ آمیخته به بغض به من گفت : نه دوست دخترم سرطان خون داره .همین روزها و هفته ها و ماههای نزدیک می میره .لبخند زد .شوکه شدم و گفتم واقعا متاسفم !!!!گفت افسوس بی فایده است .کلمات رو بیهوده خرج نکنیم ...

متاسفم دوست پانزده ساله ام ...به قول خودت زندگی جستاری است میان دو هیچ .آنگاه که لکنت کلام نخستین آغاز شد .

6 نظر:

در ۲۰ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

huuum...miane 2 hich dide khubie....ziade ama sakhte az nazdik hes kardanesh

 
در ۲۰ آبان, ۱۳۸۷, Blogger chista گفت...

خیلی غم انگیز بود.... شنیدن و دیدن و لمس کردن این نوع رنج‏هایِ تلخ ِ انسانی است که زندگی را به سیاهچاله‏ای بدل میکند که گاه گریزی از نکبت‏اش نیست

 
در ۲۱ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

کدوم رو تجربه داری؟ یه عزیزت فوت کرده یا اینکه دوست دخترت بهت خیانت کرده؟!!!

 
در ۲۱ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

are sanaz man ham nazaram ine ke miane 2 hiche

 
در ۲۱ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

چیستا گاهی زندگی سرشار از اتفاقاتی که ما دلیل اون رو نمی دونیم .ولی حتما یه روزی می فهمیم !!!!

 
در ۲۱ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

ناشناس عزیز !!!
تو که نمی خوای من اینجا جواب بدم !!!

نه؟؟؟؟

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی