بهت
از در که اومد تو ، سیگار دستم بود .گفت یه سیگار داری ؟گفتم صبح بارونیه پاییز ه ، بیا یه چای بخور و بعد سیگار بهت می دم .گفت باشه !!!گفتم قیافت مثل آدمایی که ازمراسم ترحیم یه عزیزی برگشتند .یا اینکه دوست دخترشون بهشون خیانت کرده و با لبخند گفتم من تجربه دارم ، می تونم کمکت کنم .با یه لبخند تلخ آمیخته به بغض به من گفت : نه دوست دخترم سرطان خون داره .همین روزها و هفته ها و ماههای نزدیک می میره .لبخند زد .شوکه شدم و گفتم واقعا متاسفم !!!!گفت افسوس بی فایده است .کلمات رو بیهوده خرج نکنیم ...
متاسفم دوست پانزده ساله ام ...به قول خودت زندگی جستاری است میان دو هیچ .آنگاه که لکنت کلام نخستین آغاز شد .
متاسفم دوست پانزده ساله ام ...به قول خودت زندگی جستاری است میان دو هیچ .آنگاه که لکنت کلام نخستین آغاز شد .
6 نظر:
huuum...miane 2 hich dide khubie....ziade ama sakhte az nazdik hes kardanesh
خیلی غم انگیز بود.... شنیدن و دیدن و لمس کردن این نوع رنجهایِ تلخ ِ انسانی است که زندگی را به سیاهچالهای بدل میکند که گاه گریزی از نکبتاش نیست
کدوم رو تجربه داری؟ یه عزیزت فوت کرده یا اینکه دوست دخترت بهت خیانت کرده؟!!!
are sanaz man ham nazaram ine ke miane 2 hiche
چیستا گاهی زندگی سرشار از اتفاقاتی که ما دلیل اون رو نمی دونیم .ولی حتما یه روزی می فهمیم !!!!
ناشناس عزیز !!!
تو که نمی خوای من اینجا جواب بدم !!!
نه؟؟؟؟
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی