paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۷

My life without me

زندگی من بدون من

داستان زنی بیست و دو ساله که صاحب دوفرزند دختره وبه همراه همسرش در یک کانکس زندگی می کنند.زن نظافتچی شیفت شب دانشگاهی در یکی ازشهرهای کاناداست .زن دردی در شکمش احساس می کنه و برای آزمایش به بیمارستان مراجعه می کنه .متوجه می شه که سرطان داره وتا دو ماه آینده می میره .

سراسر فضای فیلم در سکوت و خویشتن داری زن درپنهان کردن بیماریش ازخانواده و همسرش وفرزندانش می گذره .درسکوتی اعجاب آور نم اشکی می ریزه وبرای مرگ آماده می شه .هیچکس نمی دونه دردرون این زن چی می گذره .اندازه انسانی که مرگش رو از دیگران پنهان می کنه چه قدره؟به اندازه همه اقیانوسهای دنیا .دلش وسیع و زیباست به زیبایی مدیترانه .روحش سخت و بلند به بلندی دماوند .چمشهاش اشک آلوده به اندازه بارانهای موسمی ....
دیالوگی که در سکانس آغازین فیلم پخش می شه


This is you
like this Eyes closed,out in the rain.you never thought you'd be doing something like this,you never saw yourself as,I don't know how you'd describe it, as …like one of those people who like looking up at the moon, or who spend hours gazing at the waves or the sunset or… I guess you know what kind of people I'm talking about , maybe you don't .anyway,you kinda you kinda like it being like this ,fighting the cold and feeling the water seep through your shirt and getting through to your skin.and the feel of the ground.growing seft beneath your feet and the smell and the sound of the rain hitting the leaves.all the things they talke about in the books that you haven't read.
This is you.who would have guessed it? you

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی