paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

سه‌شنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۸

وبلاگ پیرمرد ودریا

زمانی مطلبی نوشتم با نام شکلات داغ که با این جمله شروع می شد ...پیرمرد قایق خویش را به آب انداخت ......یکی از دوستان نکته سنج این مطلب رو به عنوان طنز مطرح می کرد که وبلاگ پیر مرد چرا به روز نمی شه .حالا می خوام با همین نام یک صفحه باز کنم و فقط داستان کوتاه بنویسم .

2 نظر:

در ۰۳ شهریور, ۱۳۸۸, Anonymous ناشناس گفت...

پس آدرس وبلاگ جديد را حتما اينجا بذاريد و ما را از شادي خواندن داستانهاي كوتاهتان محروم نكنيد در اين روزهاي ناشاد

چيستا

 
در ۰۵ شهریور, ۱۳۸۸, Anonymous علی گفت...

چیستای عزیز حتما .بله این روزها تنها کابوس و لرز و بغض و اشک و تنهایی توشه راه ماست.

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی