یادنامه
هر برگ از کتاب حقوق بشر را ورق می زنم یادی از تو می کنم و روزگاران خزانی که تو رفتی.تو مظهر شرافتی که یک نوسنده باید چون بکارتی حفظ کند و تو اکنون آرام خوابیدی .من تو را همکیش سر توماس مور و تمامی مردمان شرافتمند می دانمو باید با خودم زمزمه کنم
"نمی دانی ، چه می دانی که انسان بودن و ماندن چه دشوار است .چه زجری می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است"
یاری اندر کس نمی بینی یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
حافظ
یادنامه ای برای پوینده


0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی