مردی که جهان را فروخت
مرد ایستا ده بود .خشمگین و عصبانی .کاملا چهره کسی راداشت که باید به فراموشی می سپرد قصه خیانتی را که امروز همچون دشنه ای بر پشتش فرو رفته بود و او را در برزخ خویش رها کرده بود.او دایما از سایه های خاکستری می گریخت .حلقه ای که نشانی از عهد و پیمان محکم میان آن دو بود را امروز در حکم نشانه ای بزرگ از خیانت می دید که بر دستان گره کرده اش می فشرد.در تاریکی شب به آب انباری رسید و بسیار آرام آرام از پله ها پایین رفت قدمش سنگین و سنگین تر می شد.آری !گویی اینکه خودکشی تنها راه است،در لحظه ای که انسان تاب نیاورد حوادث پیرامونش.و این یکی خیلی دردناک بود و غمگنانه.ماجرا ی یک عشق قدیمی و سالها در کنار یکدیگر بودن و سالها انتظار و ترس و دلهره و تهدید و عذاب و خنده و گریه و روزهای آفتابی و آغوشی باز و پناهی امن و همبازی و یار و دلدار و تداعی کننده روح محبت و پاکی و احترام و ایثارو وعده و هزاران وعده و دل سپردن به روز آینده و همه و همه و همه ......چه باید می گفت جز نم اشکی و سکوتی و قدمهای سنگین در سراشیبی برای نبودن و نیست شدن و هیچ شدن و رفتن تا دگر با ر و دگر بار
به یاد نیاورد که اوست با خنجری در پشت وقلبی شکسته و دردی فراوان از عشقی که امروز تخم نفرت در قلبش کاشته وفراموشش کرده بی هیچ کلامی .حالا او پا در پله آخر نهاده و تصمیم گرفت خودش را به داخل سرداب پرتاب کند .
اما صدایی بود در میان اصوات و سایه ای در میان سایه ها که می خواند منم شبگردی تنها در میان پس کوچه های این شهر که می خوانم ، قلندرانه و آزاد و رها از هر چه قید و بند این جهانی است .من سالها پیش فراموش کرد ه ام عشق و شراب و زن را ، و همه رابه یک باده فروختم ، همه را به حرمت آفتاب .مرد قدمی بلند کرد وآرام به عقب بازگشت و با صوت نجواگونه ای گفت :"من جهان را فروختم به بهایی ناچیز و حلقه را به آب پرتاب کرد و پله ها را دو تا یکی طی کرد و به سرعت دور شد.مدتهاست کسی او را نمی بیند اما او را نامیده اند به "مردی که جهان را فروخت
ثبت شد........پاکو
به یاد نیاورد که اوست با خنجری در پشت وقلبی شکسته و دردی فراوان از عشقی که امروز تخم نفرت در قلبش کاشته وفراموشش کرده بی هیچ کلامی .حالا او پا در پله آخر نهاده و تصمیم گرفت خودش را به داخل سرداب پرتاب کند .
اما صدایی بود در میان اصوات و سایه ای در میان سایه ها که می خواند منم شبگردی تنها در میان پس کوچه های این شهر که می خوانم ، قلندرانه و آزاد و رها از هر چه قید و بند این جهانی است .من سالها پیش فراموش کرد ه ام عشق و شراب و زن را ، و همه رابه یک باده فروختم ، همه را به حرمت آفتاب .مرد قدمی بلند کرد وآرام به عقب بازگشت و با صوت نجواگونه ای گفت :"من جهان را فروختم به بهایی ناچیز و حلقه را به آب پرتاب کرد و پله ها را دو تا یکی طی کرد و به سرعت دور شد.مدتهاست کسی او را نمی بیند اما او را نامیده اند به "مردی که جهان را فروخت
ثبت شد........پاکو
29 نظر:
دلم گرفته
چقدر باید پرداخت؟
خسته ام
خیلی زیاد
درود بر مردی که کامپیوتر را فروخت !!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
درود بر مردی که کامپیوتر را فروخت !!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
درود بر مردی که کامپیوتر را فروخت !!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
در مورد جه جيري ؟به هر حال هر چيزي قيمتي داره.
شاید هم هیچ چیز قیمتی نداره...همه اش خیاله
در اوهام خودمون عاشق می شیم...در اوهام عشقمون رو می فروشیم،نه!...بی بها
به حراج می ذاریم ...هه!از بس که عاشقیم !!!
می شه توی خیابون ها که راه میری تفاله های عشق های رفته رو ببینی!!!
خسته ام
بله سپيد جان !واقعا خسته اي!!!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
دزد !!!! کامپیتور من رو وردار بیار !!!!!
!امان از اين همه دزد
دوست عزير بديونوسيله از شما دعوت مي شود در ميهماني گرم و صميمي ما به آدرس
http://lonelyfleshfly.blogspot.com/
شركت فرموده و سرافرازمان نماييد و در صورت تمايل دوستان خود را نيز بهمراه بياوريد
اطلاعيه شماره 1 روابط عومي: خواهشمند است قبل از تشريف فرمايي عينك مناسب تهيه نماييد
salam ali chetori?
peydast dele pori dari doost e man. yadet hast? hame chiz ali hame chiz migzare va be faramooshi seporde mishe... omidvaram dorost zendegi konim. hamin.
dar saate 5 aasr be sheddat mano yaade ignasiuye lorca andakht. bayad ba ham harf bezanim. moraghebe khodet bash.
felan...
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی