paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۷

حکمت زندگی

چند روز پیش مطلبی توشتم با عنوان بهت و دوستان نظرتشون رو برای من نوشتند .یکی ازاین نظرات مربوط به دوست خوبم چیستا "ست

"خیلی غم انگیز بود.... شنیدن و دیدن و لمس کردن این نوع رنج‏هایِ تلخ ِ انسانی است که زندگی را به سیاهچاله‏ای بدل میکند که گاه گریزی از نکبت‏اش نیست"

چیستا خانم می خوام داستان کوتاهی رو بگم ....
روزی مردی در روستایی دور افتاده مادیانی داشت که تمام دارایی او بود و ازاین راه روزگار سپری می کرد.روزی این مادیان فرار کرد و همه مردم ده به اوگفتند ما دلمون برای تو می سوزه چون بیچاره شدی !!!
گفت :نمی دونم!!! فردا مادیان با بیست اسب برگشت .همه گفتند تو چه قدر خوشبختی !گفت : نمی دونم....
روزی تنها پسرش هنگام سواری با یکی از مادیانها افتاد و فلج شد و همه گفتند تو چه قدربدبختی !!!گفت نمی دونم .....
زمان جنگ شد و همه پسرهای ده رفتند جنگ و پسر پیرمرد پیشش بود.......

6 نظر:

در ۲۳ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

این حرف را قبول دارم که هر چیز حکمتی دارد و خیلی خوبه که مذهب و فرهنگ و تاریخ ما هم پر است از این مثال‏ها و حکایت‏ها و نصایح. ولی با همه‏ی اینها تحمل دیدن بعضی از این رنج‏های بشری برای من غیر قابل تحمل است و با همه‏ی این اعتدال و نظم جهانی و عدالتی که عموما به آن باور داریم باز خیلی چیزها بی تابم می‏کند... البته اقرار می‏کنم که انسانزمینی و زندگی او و بهتر شدن همین حیات انسانی، اتوپیای ذهنی و دغدغه‏ی همیشگی من است و نه دنیایی ماورای آن.شاید هم از اینروست که تحمل و توان درک تمام این حکمت معنوی را ندارم.

چیستا

 
در ۲۳ آبان, ۱۳۸۷, Blogger Ba in hame گفت...

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

 
در ۲۳ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

و در ضمن فراموش کردم به بگویم... ممنون از توجهتان و نکته سنجی عمیق و بحث خوبی که فضایش را ایجاد کردید.

چیستا

 
در ۲۴ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

bahse hekmat ye chize mobhame v be nazare man durugh....shayad ghabl az har chiz tatbigh ba sharayet mohem bashe ...age tarif az khoshbakhty rezayat va shadi bashe inke ba sharayt hamahang beshi mishe khoshbakhty...garche tarife motlaghi vase khoshbakhty nist...oh oh hesabi falsafi shod begzarim....

 
در ۲۴ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

چیستا خانم !من نظر شما رو کاملا قبول دارم!!!
من هنوز اعتقادم رو به دردهایی که مثل خوره روح آدم رو در انزوا می خورند ازدست ندادم!!!
بعضی چیزا نکبتش زندگی رو بر می داره !!ولی آدمی باید ادامه بده .راستش ازنظره من عدالتی نیست .

 
در ۲۵ آبان, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

نمی دونم ...

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی