توهم
گاهی اوفات چهره هایی ازکنارت عبور می کنند و تو ناگهان برمی گردیدی می گی :سلام !با تعجب نگاه می کنی به چشمهایی که دارند تو رو با حیرت نگاه می کنند و می گند :ببخشید شما !؟وشما می گید که ببخشید اشتباه گرفتم .گاهی اوقات تلفن ما زنگ می خوره و یه صدای دلنشینی به شما می گه سلام !آقای ....شما می گید که اشتباه گرفتید ، در حالی که به نظر می یاد دوست داشتیم که اینطوری نمی بود .به هرحال گاهی حضور آدمها در زندگی انسان اینطوریه .گاهی اوقات آدمهایی هستند که یه روزی خیلی دوستشون داشتی و همیشه ازکنارت گذشتند و گفتند سلام !امروز چه قدر زیباست .روز خوش !!و به تو فرصت ندادند که بهشون بگی که چه قدر دوستشون داری .وقتی فرسنگها دور می شند ، بر می گردند و می گن ببین من خیلی دلم گرفته ، می خواستی چیزی به من بگی !؟اونوقت تو دیگه حرفت رو قورت می دی و با لبخند تلخی می گی : نه هوا اون طرفها چه طوربود؟می گه نمی دونم ؟شونه ها شو می ندازه بالا و مایوسانه می ره .بعد یه چند وقتی بعد که صندوق پستی تو بازمی کنی ، می بینی یه نامه اومده که نمی دونم چی شد که اینجوری شد ؟!تو جواب می دی من می دونم ....
کلی می تویسی و تازه می فهمی فرستنده آدرس نداره .می خندی و تازه می فهمی که عبورخیلی از آدمها اززندگیت یه توهم که زاییده یک نیازه .
ساعت ازسکوت ترانه گذشته و من قرار کوه دارم ........
کلی می تویسی و تازه می فهمی فرستنده آدرس نداره .می خندی و تازه می فهمی که عبورخیلی از آدمها اززندگیت یه توهم که زاییده یک نیازه .
ساعت ازسکوت ترانه گذشته و من قرار کوه دارم ........
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی