Have a cigar
تظاهرات در حومه پاریس و قسمتی از مرکز شهر کماکان ادامه دارد و درلیبریا انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و زن آهنین به جای فوتبالیست پر افتخار آفریقایی پیروز شد.پرونده هسته ای ایران احتمالن به شورای امنیت فرستاده خواهد شد.اوضاع اقتصادی مملکت ترکمون و این تمام اخبار صفحه اول بی بی سی . من ازمادرم می پرسم مامان چندم مرداد؟و مامان می گه چه طور مگه می گم آخه بابابزرگ 5 مرداد مرد.می گه الان پاییزو آبان ماه.من میگم راستی این روزا چرا این طوری؟کبوتران من کجایند و یاکریم حیات پدربزرگ که هر روز من را از خواب بیدار می کردند.چرا سالها انقدر زود می گذرند.اشکی در چمشش حلقه می زند و پاسخی نمی دهد.آهای کودکانی که به سر انگشت پا دستتان به شاخه هیچ آرزویی نرسیدمن شما را آرزو می کنم که روزی درگرانادا گرد هم آییم.من در سرزمین زندگی می کنم که تنها مرگ را به عدالت قسمت می کند و این سرزمین نامش زمین است و فرقی نمی کند از تهران و حومه پاریس تا آلاباما تا گرانادا که لورکا را تیر باران کردند و جلجتا که مسیح را مصلوب کردند،تا آشویتس که کودکان وزنان زیادی کشته شدند.سیگار برگی را با خاطره ارنستو چه گوارا روشن می کنم و شمعی را برای هوشمین در ویتنام فوت می کنم و دعا می کنم که ای کاش بار دیگر پروفسور شاندل بار دیگر می زیسست. بار دیگر دوست دارم دراز بکشم رو به روی تلوزیون و پینوکیو ببینم .و بدانم تمام زندگی انحراف از راه آگاهی است و بیداری توهم سبز شب زنده داران است نظیر ارنستووبار دیگر پکی بر سیگار به یاداو بزنم .روزها از پی هم می گذرند و من در حجم وسیعی از دود غلیظ و ترافیک و تبعات ناشی از موج سوم تبدیل به انسان عصر جدید می شوم تا فراموش کنم. دیر وقت بگذریم بعدن می نویسم الان باد خوابید.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی