paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

پنجشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۷

اصالت رنج و لذت

مرد : من بسیار مشتاقم عضو باشگاه افراد تنها بشوم .
زن :خانه سالمندان بهترین انتخاب می تونه باشه .
مرد:من بسیار متعجبم .زیرا از ترس تنهایی به هرکسی پناه می بری .حتا برای یک شب ...
زن:به جاودانگی عشق هرگزاعتقادی ندارم ، زیرا که هرگزبه جاودانگی اعتقادی نداشته ام .
مرد:بله من هم موافقم هیچ چیزجاودانه نیست ، جزآن چیزی که درقلب وذهن ماست .بله گوته و انیشتین و مسیح هر سه جاودانه اند .
زن :شاید برای تو ، آن چیزی که برای من جاودانه است لحظه ای است که در آن هستم و با تمام وجودم در آن لحظه زندگی می کنم و زنده هستم .
مرد :اما از لذت و رنج جاودانه بودن بی بهره هستی .
زن:برای من تنها چیزی که معنی داره لذت بردن و رنج برای من هیچ اصالتی نداره .
مرد:رنج ماهیتی جدا از ما نداره ، پس تو ناگزیری بپذیری،که رنج در درون ماست و همزاد و همراه ماست .هر لذتی با رنجی همراه شده .رنج نبودن تو و لذت حضور تو .هر میگساری شبانه که میکنی ، ناگزیر خماری سحرگاهانش در پیش است .

زن :اون کسی که گفته آنچه را نپاید ، دلبستگی را نشاید ،کی بوده ؟
مرد : سعدی
زن : مهمل بافته .چون زندگی یعنی عبور و عبور و عبور از مرزها ، از داشتن ها و حتا از بودن ها
مرد :آیا عضو باشگاه تنهایی می شوی .
زن : هرگز عزیزم .دوستت دارم
مرد:من هنوز در تردیدم ، میان تو و تنهایی .
زن: باش تا صبح دولتت بدمد
...
مرد:هستم

2 نظر:

در ۱۴ تیر, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

گاهی با مرد گاهی با زن موافقم. اصلا نمی شود با ایمان گفت که مرد درست می گوید. جهانی که تویش زندگی می کنیم آنقدرها ارزش رنج کشیدن و جاودانه شدن را ندارد.اما درمورد لذت؟ و زندگی در لحظه؟ هیچ وقت نتوانستم. (آدرسم رو عوض می کنی؟من از اونجا رفتم بلاگفا)

 
در ۱۵ تیر, ۱۳۸۷, Anonymous ناشناس گفت...

حتما عوض می کنم.ضمنا من با هر دو موافقم

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی