حکایت زندگی
حکایت زندگی ، حکایت مردی است که یخ می فروشد.
درپایان روز ازاو می پرسند ، یخها را فروختی ؟می گوید نه !!اما چیزی از آن نمانده است .
آری !!تماما آب شد ...
درپایان روز ازاو می پرسند ، یخها را فروختی ؟می گوید نه !!اما چیزی از آن نمانده است .
آری !!تماما آب شد ...
4 نظر:
هی خوب باش.............!
طوعه
خوبم............
سلام
ماجراهای وبلاگتون رو از فوریه ی 2005 تاهمین جولای 2008 دنبال کردم
میشه یه مجموعه ی خوب و پر ازش گلچین کرد
اما این 2 ماه اخیر حال و هوای خوبی ندارید
یک جور عدم تمرکز هست لابلای خطوط
تمرکز برای مردها عنصر مهم و لازمیه
امیدوارم که دوباره پیداش بشه
پیروز و پاینده باشید
سلام دوست من .
متشکر از نظر شما .وبلاگتون رو خوندم .کیفیت نوشتاری شما خیلی بالا بود .مرسی از نظر شما
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی