فرشته "ی" من
آن شب از بلندیهای روبروی برج میلاد به آسمان نگاه می کردم ، بسیارخسته بودم .آزرده خاطر و رنجور و زخم خورده وتنها .بسیارتنها ، آنقدرکه احساس می کردم که همه جا مه آلودوسردودهشتناک اسست .باور نمی کردم .آنجا جای آموختن تبود و تنها مکان تسلیم بود وتصمیم و رهایی .من تسلیم رابرگزیدم .شهابی ازآسمان گذشت ومن آن را به عنوان نشانی برگزیدم .وقتی ازپله ها پایین آمدم ،تورادیدم فرشته من .بالهایت سفید وچشمانت نافذ.تو مرا درآغوش گرفتی و من شرمگنانه ازتو هم می ترسیدم .توبه من خندیدی و من آرام آرام اشک ریختم و تو آنقدر زیبا نگاه می کردی که گویی میکل آنژبه داوود نبی می نگرد .سرشار ازعشق و لطافت و هرگز از من عبور نکردی .من دانستم که آن شهاب تو بودی .فرشته من !!نگاهت آرام است و حضورت محل امن ومن با تو درجلجتایم ، مصلوب شدم و دوباره زنده شدم .تنها نامت را فرشته می گذارم که وجود تو بسیاربالاتر است و زیباتر.من باتورستگارم
1 نظر:
آدرس دبدید لطفا
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی