paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۷

تهوع

نیمه شب ، بالکن و دو جام مشروب .مرد و زنی مه زیر تور ماه حرف می زنند .


ز: فراموشی !!کدام فراموشی ؟به تو نگاه می کنم و می دانم ....چه قدرتنها !چه قدر بی حوصله !چرا داری اینقدر اشک می ریزی ؟

تو نگرانی که ازخاطره ها پاک بشی ؟نگران چی هستی ؟تو عاشق نبودی .بودی ؟

م : اه !ازاین کلمه نخ نما شده ی بی حاصل متنفرم .از خود تنفر هم متنفرم .ازتو هم .....

ز:بیا بچه نشو!مثل آدم بزرگا بگو دردت چیه ؟حرف بزن .اصلا بنال !!خوب شد .

م:می تونم خواهش کنم !؟.......

ز:باشه من خفه شدم ، ولی تو حق نداری من رو تو تخیلات خودم رها کنی .با هیچی نگفتن .دلم نمیاد بگم دروغ گفتن .با راستشو نگفتن

م:ببین !من فقط می خوام تنها باشم وفکر کنم .یه کم مشروب بخورم و خودم رو آزاد کنم .

ز:تو خودت رو اسیرکردی .ببین اول خودت رو ببخش !!به اون هم فکرنکن .اون رفته و با کلمات داره با تو لاس می زنه .براش تو مهم

نیستی .خودش مهمه .نگران که دوست داشته نشه .آخه هیچ خری تو دنیا به اندازه تو اون رو دوست نداره .

م : ببین ادامه بدی رو لباست بالا می یارم .

ز:اگه بالا اوردی ، اونم باهاش بالا بیار باشه ؟؟وگرنه انگشتم می کنم تو حلقت .

(مرد لب بالکن استفراغ می کنه ) فردای آن شب ....

م : من دیشب چی می گفتم ؟

ز:اعتراف کردی که یک نفر دوست داشتی و .....

(مرد یادش نمی یاد و بهت زده می شه)

ز:یادت یاشه کلمه دوست داشتن رو پرت نکن و جای اشتباهی خرجش نکن .تقدیم کن .وقتی تقدیم کردی دیگه پس نمی گیریش .دیرتر

بگو و هرگز پس نگیرش .مثل کشمش دیشب بالا می یاری .حالا هم روز خوش برو.....

مرد اونجا رو ترک می کنه و هیچ چیز ازشب قبل یادش نیست .

3 نظر:

در ۱۵ فروردین, ۱۳۸۸, Anonymous ناشناس گفت...

eee ahsaabamo khoord kardi dige, avazesh kon dige :P

 
در ۱۷ فروردین, ۱۳۸۸, Anonymous ali گفت...

chashm,,manzoret ineh update konam
chashhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhm

 
در ۱۷ فروردین, ۱۳۸۸, Anonymous ناشناس گفت...

ohoom :p

 

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی