موازنه زندگی
همه چیز با همه چیز باید ساده بشه تا زندگی بین آدمها بتونه یک موازنه داشته باشه.
این رو معلم ریاضی از راهنمایی تا سال چهار دانشگاه می گفت .یعنی دو بخش بر دو می شه یک و این دو با اون دوساده می شه وزندگی بین آدمها روند برابری خواهد داشت.یعنی تو هر چی میدی یک چیزی می گیری و اصولا فلسفه زندگی بین آدمها همین شده.
این رو من گفتم چون وقتی تو چیزی برای عرضه کردن نداشتی من قاب عکس تو رو برداشتم و گذاشتم توی کشوی میز.
هر بار که در رو باز می کردم چون عکس به سمت رو خوابانده شده بود یادت می افتادم و از اونجایی که هیچ وقت ندیدم عکس من تو اتاقت باشه تصمیم گرفتم که عکس رو بذارم توی یک پاکت ودر در سفری به سمت قطب شمال در آتلانتیس شمالی به داخل اب پرتاب کنم.روزی این کار را خواهم کرد.اون وقت یک جایی و یه روزی می بینمت و درحالی که تو سلام می کنی و من شیشه عینکم رو ها می کنم تا تورو بهتر ببینم می گم سلام خانم ،در حالی که هنوز نشناختم می گم اه شما یک ایرونی هستید .خوشحال می شم کمکت کنم.
تو می گی یادت بشه عدم موازنه ای که در معادله رابطه من وتو وجود داشت یک جورایی تو رو به من مدیون کرده.
اگه داری الان می تونم باهات تسویه کنم اگر نه باید فکر کنم چه جوری می تونیم به معادله ای برابر برسیم.
هی........
اینکه تو چند بار تلفن بزنی یا من و مسایل خصوصی تر از یک تلفن و دوتلفن هم باید برابر باشه.یعنی اگر من ریتم احوال پرسی م تند بود باید ریتم جواب دادنت تند باشه.
اگر نه.......
اگر یک دوست معمولی بودی و خواستی یک بیشتر محبت کنی باید تمومه زندگیت بدی.
اگر نه.......
اگر سه سال با 2نفر کار کردی و خواستی احیانا فکر کنی که مستقل شی باید متهم شی و اصولا تو این دنیا باید متهم بشی تا یاد بگیری مردمان اگه به نفعشون نباشه حتا به تلفنت هم جواب نمی دند.
حالا من خیلی دارم می فهمم که چه چیز رو با چه چیز باید معاوضه کرد.
اما برای این کار باید کاسب خوبی هم باشی و اگر نباشی کلات پس معرکه ....
اما کدوم معرکه اگه بخای تو این دنیا تو معرکه نباشی و سرت رو از تو آخور بازار در بیاری باید چقدر تاوان بدی .مثل هدایت زندگی کردن خوبه.و مثل اون مردن چی ؟
یکی هست به من جواب بده.
رفقا.من از این بده و بستون ها خستم ومی خام یک راهی برای پشت سر گذاشتن این همه بیخودی پیدا کنم.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی