میوه ممنوع
فردا صبح از خواب برمی خیزم و پاورچین پاورچین می روم.می خواهم گنجشگها را بیدارکنم.سپس یک فلاسک چای غلیظ بر می دارم و چند تکه تریاک درشت و مرغوب داخل آن می اندازم.به سمت دریا می روم و در شنها قایقم را پارو می زنم .ساعت شنی کوچکم را بر می دارم و آن را کوک می کنم و به عنوان صبحانه کمی چای می نوشم.
از دریاها و کوه ها و دشتها می گذرم و پس از پشت سر گذاشتن چندین کهکشان سرانجام به آسمان هفتم می رسم وآنجا تنها یک پرسش دارم که چرا ؟
من به کدامین کناه و کدامین عصیان رانده شدم ؟
اگر پاسخی یافتم هرگز باز نخواهم گشت
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی