paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

سه‌شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۴

يك خاطره قديمي

آهاي با تو هستم ، بيا و بار ديگر بازگرد .قسم به همه صداقتي كه نداريم قسم به همه لحظه هاي با هم نبودنمان ، بازگرد اي همراه ي كه هيچ راه نرفته اي را با هم نپيموده ايم بيا و مرا كه هرگز تا به حال نديده اي بار ديگر نظاره كن ، اما اين بار از تو مي خواهم نظاره كني و نه ببيني، اي همكلاسي عزيز كه با تو بر سر هيچ كلاس و درسي نشسته ام اي هم فكر و همدم و همصحبت وقتي كه من در كنار سواحل خزر غروب را در آغوش مي كشيدم تو در فاصله دو ساعت عقب تر از من در كنار سواحل مديترانه در جنوب فرانسه غروب را به انتظار مي كشيدي و در فاصله ادراك غروب و انديشيدن به من قلعه هاي شني مي ساختي و من آنروز از تو مي خواستم كه بازگردي و براي اولين بار در زير درختان ياس منزل ما دراز بكشيم و نظاره گر تابلو زيبا آفرينش يعني زنبور عسل باشيم باشيم و به گرده افشاني درختان در فصل بهار ايمان بياوريم كه انها نيز به بلوغ جنسي رسيده اندو عشقبازي نوبت مسلم آنهاست .و تو در حاليكه از اين همه اعجاب لذت مي بري باز هم به ياد چمدان لباس پدربزرگ مي افتي - كه با توافق همه بزرگترها دور ريخته شد-و بدينسان قطره اشكي مي ريزي و من نيز از پي تو.و مي گويي صداي خنده هاي تو را از اعماق گذشته مي شنوم كه به قلقلكهاي پدربزرگ مي خنديدي و از من مي خواه يبه ياد او بار ديگر بخندم.به من مي گي يادت هست از داخل پاكت زرد پدربزرگ آلو مي دزديدي و ننگ مي فرستادي به مردي كه مسبب مرگ او شد همان راننده اي كه با او تصادف كرد و او را رها كرد حالا شايد همو هم مرده باشد.بيا بازگرد يادم مي آيد در همان تابستان به سراغ نوشته هاي من رفته بودي و مي گفتي از كه نوشته اي كه اينقدر ..............و من به نشان شرم سر به زير انداخته بودم و مي خواستم بگويم اين بار باش و نرو و وقتي رفتي ودر اخرين پيچ براي هميشه ناپديد شدي من تمام ان روزها را با ياد تو سپري كردم لا اينكه هرگز تو را نظاره نكرده بودم بلكه فقط تو را ديده بودم .يادم مي آمد آنروزها من وتو دست در دست هم براي خريد مي رفتيم آرام از خيابان مي گذشتيم و تيله مي خريديم وتو همش به ساعت مادربزرگ فكر مي كردي و نگران بودي كه روزي اين ساعت براي هيچكس نواخته نشود . بيا قلعه هاي شني را رها كن ، بيا ودر پنج شنبه شبي به سر خاك پدر بزرگ برويم شايد يك بار ديگر مرا قلقلك بدهد و من غش غش بخندم و تو لذت ببري و پدر بزرگ هم شاد باشد .