paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

جمعه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۷

point

If you want something very badly set it free ,if it comes back to you its to yours forever ,if it dosn't it was never yours to begin with

چهارشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۷

ساعت پنج عصر

ساعت پنج عصره .تو برای همیشه رفتی .در ساعت پنج عصر وقتی که تمامی ساعتها پنج عصر بود.تو رفتی .دیشب در خواب تو رو بدرقه کردم .روی پله پنجم ایستاده بودی .با من خداحافظی کردی .همه چیز به سردی زمستون پنج سال پیش بود.کتابهایی هم جامونده از اون روزا ،میدونی که کدوم رو میگم ؟لورکا و پناهی و کمی تولستوی .راستی یه فیلم هم هست .ماه تلخ اثررومن پولانسکی !!همون جهوده .اینا مونده ولی می دونم که به خاطره اینا برنمی گردی و من هم نمی خوام برگردی .به همین خیال باش !!!یه لیوان چای داغ که این حرفها رو نداره .یه سیگار توی یه غروب جمعه که از بی سیگاری می زنی زیر آواز و یادت می افته ای بابا به یه دوست خیلی عزیزی قول دادی.پس همون آواز رو می خونی وبس .سیگار هم مثل تو تاریخ مصرفش گذشته .تو تاریخ دار بودی .من نمی دونستم.می دونی بی خوابی که می زنه به سرت ممکنه یاد هر چیزی رو بکنی .اینکه چقدر تنهایی و تنهایی زیاد هم مثل هر چیز زیادی دیگه رنج آور می شه.باشه ولی از پله پنجم بر نگرد.ساعت پنج عصر ، یک دفتر یادداشت و یک پاکت خالی سیگار و یک سری کار تلنبار شده و یک سری آدم افسرده و یک سری آدم خوشحال و یک برنامه امتحانی که مثل کنه بهت چسبیده و یک سری خاطرات که مثل آدامس کف پاته و آینده ای مبهم که دوست نداری بهش فکر کنی .دلم برات می سوزه و شاید هم دل تو هم برای من بسوزه ولی یک پله پایین هم نیا برو جلو .اونجا دنیای زیباتریه و حالا که اونجا هستی
بدون که تنهایی خوبه و بهتر از بودن درجمعی که دوست نداری ...

سه‌شنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۷

هورا مستر پرزیدنت

من در دوره‌ی تندخوانی شرکت کردم و «جنگ و صلح» را در بیست دقیقه خواندم؛ یک‌چیزی راجع‌به روسیه بود!
وودی آلن
بله جناب وودی آلن آقای رییس جمهور هم درست در همین 20 دقیقه کاملا توجیه شدند که رییس جمهور شدن هم مانند استاد دانشگاه بودن با یک کتاب آشپزی به زبان ساده امکان پذیر است.البته منظور بنده نیکسون و کارتر هستند.بله مستر پرزیدنت احساس می کنند طرحهای جهانی برای حل معظل غذا دارند.ایشان به طرز شگفت آوری علاقه به خواندن کتابهای قطور در بیست دقیقه دارند.من تصورم این است که شما و جملاتتان و فیلمهایتان بسیار الهام بخشند.در هر صورت ما هم فکر می کنیم همه چیز در بیست دقیقه ممکن تغییر کنه .شاید ما خوشحالیم و بسیار خوشحالیم که قیمت جهانی نفت بالا رفته و درآمد عجیب و قریب نفتی داره روز به روز به بالا رفتن قیمت مسکن و خوراک و ... کمک می کنه .بله بحران افزایش قیمت برنج و واردات بی امان کالا واقعا شاهکاره بزرگ آقای رییس جمهوره .

هورا قهرمان ...هورا...

یکشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۷

Bohemian Rhapsody lyrics(Mercury


Bohemian Rhapsody lyrics(Mercury)

Is this the real life?

Is this just fantasy?

Caught in a landslide,

No escape from reality

Open your eyes, Look up to the skies and see,

I'm just a poor boy, I need no sympathy,

Because I'm easy come, easy go, Little high, little low,

Any way the wind blows doesn't really matter to me, to me

Mama just killed a man,

Put a gun against his head, pulled my trigger, now he's dead

Mama, life had just begun,

But now I've gone and thrown it all away

Mama, ooh, Didn't mean to make you cry,

If I'm not back again this time tomorrow,

Carry on, carry on as if nothing really matters

Too late, my time has come,

Sends shivers down my spine, body's aching all the time

Goodbye, ev'rybody, I've got to go,

Gotta leave you all behind and face the truth

Mama, ooh, I don't want to die,

I sometimes wish I'd never been born at all

I see a little silhouetto of a man,

Scaramouche, Scaramouche, will you do the Fandango

Thunderbolt and lightning, very, very fright'ning me

(Galileo) Galileo (Galileo) Galileo, Galileo figaro

Magnifico I'm just a poor boy and nobody loves me

He's just a poor boy from a poor family,

Spare him his life from this monstrosity

Easy come, easy go, will you let me go

Bismillah! No, we will not let you go

(Let him go!) Bismillah! We will not let you go

(Let him go!) Bismillah! We will not let you go

(Let me go) Will not let you go

(Let me go) Will not let you go (Let me go) Ah

No, no, no, no, no, no, no

(Oh mama mia, mama mia) Mama mia, let me go

Beelzebub has a devil put aside for me, for me, for me

So you think you can stone me and spit in my eye

So you think you can love me and leave me to die

Oh, baby, can't do this to me, baby,

Just gotta get out, just gotta get right outta here

Nothing really matters, Anyone can see,

Nothing really matters,

Nothing really matters to me

Any way the wind blows

شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۷

چیزی به نام زندگی

امروز سری به آرشیو وبلاگم زدم .از اولین مطلبی که نوشتم تا امروز سه سال می گذره ودر طی این سه سال خیلی چیزها تغییر کرده .حتا دوستهایی که داشتم .کسانی که در زندگی من بودند و حالا دیگه نیستند .کسانی که جز خاکستری از خاطرات تلخ و شیرین ، چیز دیگه ای ازشون نمونده .به خودم نگاه می کنم که من هم تغییر کردم و آدم دیگه ای شدم.ازلابه لای این یادداشتهای پراکنده می تونم تکه پاره های حوادث رو کنار هم بچینم و با باورهای جدید خودم قیاس کنم و شاید حسرت خیلی چیزها رو از نبودن و نداشتنش بخورم و بگم کاش زمان به عقب برگرده و شاید هم با خودم بگم خیلی خوبه که فلان اتفاق نیافتد و حالا من مسیرم عوض شده و جور دیگه ای زندگی می کنم .به روز شمار که نگاه می کنم می بینم این روزها در آستانه سی سالگیم و چه زود سه دهه گذشته و اینکه چطور گذشت و من به کجا رفتم و درگذر این سالها چه کسانی آمدند و چه کسانی رفتند .من همیشه به دوستم می گم که ، احساس می کنم که زندگی مثل یک ترن می مونه و ما مسافران اون هستیم و هر کسی در ایستگاه مقصد خودش پیاده می شه و از ما خداحافظی می کنه.این روزها که الهام (خواهرم) پیگیره برای رفتن به کانادا و ادامه تحصیل و بعضی دوستان خوبم که می خوان به استرالیا و بریتانیا و ... خیلی ها که دیگه یا متاهل شدند و یا در فکر تشکیل خانواده هستند و خلاصه اینکه هر کدوم گرفتاری های خودشون رو دارند و به نوعی مسافرند .من همیشه از خداحافظی بیزار بودم و حالا هم همینطوره به خاطر اینه که واقعا آدم ها رو دوست دارم.اما در مورد زندگی مشترک که دو نفر آدم عهد می بنند که با هم باشند و کنار هم باشند و یک راه رو مشترک برند هم چیزهای زیادی دیدم و جای سووال برای من داره .اینکه چه طور آدما با هم یک عمر مسیری رو می رند و گاهی با تمام عشق و احساس و حساب و کتاب هم می رند .شاید بهتر بود بگم قراره برند .خلاصه اینکه نامزدی و برو وبیا و خیلی دنگ و فنگ و آداب ورسوم و تعهد و دردسر ، فقط برای اینکه احساس تنهایی می کنند؟نمی دونم این روزها که همه تغییرات اینقدر سریع اتفاق می افته و دنیای مدرن مارو به سوی تغییر سوق می ده و آدمها هم تغییر می کنند ، پس چه طور یک عمر باید کنار هم باشیم .به خاطره عادت ؟منافع مالی ؟بچه ؟نمی دونم .بهترین دوستان من در زندگی مشترکی که با عشق هم شروع کردند مشکل دارند.در آستانه تغییرات بنیادی روانی تصمیم به جدایی گرفتند و رفتند و برای همیشه اون آدم به خاطراتشون پیوسته و تکرار این ماجرای غم انگیز من رو به سمت این اندیشه سوق می ده که بالا خره لیلی و مجنون بودن بهتره و یا رومیو و ژولیت .درام بحث برانگیز رومیو و ژولیت ، همون چیزی که من در اطراف خودم می بینم .یکی از دوستان من می گه ازدواج عشق رو ویران می کنه!!و همین دوست من دو بار تا آستانه ازدواج رفته و سووال من اینه که اونهایی عاشقند می شندغایت کارشون می شه رومیو و ژولیت و اونهایی که بدون عشق ازدواج می کنند و حساب و کتاب می کنند که دیگه هیچ .
نمی دونم به این سووال ها باید چه پاسخی داد؟من می دونم گاهی آدمها به طور غریزی ازدواج می کنند و خوب عادت می کتتد و در آیین ها ی مختلف زندگی فراموش می کنند که تنها هستند و همین کافیه .شاید همین حس خانواده داشتن و استقلال و متعهد بودن و تیماداری کردن زن و بچه و رفتار غریزی کافی باشه .
نمی دونم ، واقعا نمی دونم

دوشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۷

خداحافظ امپراطور

باید بوسه ای زد بر دستان امپراطور.این جام واین جماعت که تو را اینگونه در بر گرفته اند و ازحضورت اعتباربدست می آورند واین مردمانی که روزی می گفتندقطبی میهمان دوروز است حالا در حضورصد هزار تماشاگر وسلطان علی پروین ،امپراطور جدیدی را می بینندو در برابرش سرتعظیم فرود می آورندومن و تماشاگرانی که تو را فهمیدند به افتخارت به پا خاستند و حتا قبل بازی با صبا هورا کشیدند.تو یک قهرمانی و می دانی قهرمان ماندن سخت است.پرسپولیس امسال را دوست داشتم و حضورت را وقتی که با آرامش به زمین نگاه می گردی .لحظه ای که قلبت را به مردم دادی و مردم هم قلبشان را به تو دادند .حضور یکصد هزار نفر در استادیوم و میلیون ها نفر وسکوت و بغض تا لحظه رستگاری ما در نود وششمین دقیقه و فریاد من و آراز و آرش و میلیون ها نفر وجرعه ای ویسکی که ما به سلامتی تو نوشیدیم و بغضهای ما که شش سال در گلو فرو خورده بودیم ناگهان ترکید.
همه ما ازتو متشکریم.درود بر امپراطور .تو قهرمان همیشه ما خواهی ماند.تو قلبهای ما را ربودی وپرسپولیس و پرسپولیسی ها امروز یک امپراطور دارند

شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۷

جستاری میان دو هیچ

باد بی امان می وزد.من احساس آدمی را دارم که کنار جاده در یک ایستگاه متروک و فراموش شده انتظار بیهوده می کشم.یادم رفته بود که خودم هم فراموش شدم.نه ببخشید فراموش کردم.نمی دانم حالا یا برای همیشه ...فکرکنم برای همیشه.بی شک اینجایی که من هستم بهشت نیست .جهنم هم نیست.بلکه منطقه ای است میان دوهیچ
راستش ساعت شش صبح و من همش فکر می کنم شش عصره .راستش من ازاون روزی که بند ساعتم پاره شده احساس می کنم ساعت احتیاج ندارم.فکر کنم مرده ام و باید منتظره نکیر و منکری که بابا بزرگ می گفت باشم.آره راستی ازاون غروب که بابا بزرگ مرد دوازده سال آزگاره می گذره.می دونید چرا یادمه چون دوازده سال که کسی من و قلقلک نداده و من ازته دل نخندیدم.شاید دوازده سال مرده ام و خبر نداشتم.راستی فکر کنم اون پشمالو که داره می یاد ازراییله
چه قدر باد می یاد.یک کم بیشتر وقت بده .آخه من کلی تپه نریده دارم
زندگی بود جستاری میان دو هیچ

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۷

مردی که از مریخ آمد


درود بر مردی که از مریخ آمد
افشین قطبی فارغ التحصیل رشته مهندسی الکترونیک که مدت سی سال خارج از ایران زندگی کرده و حالا نزدیک به یک سال که به ایران سرزمین عجایب آمده بازگشته .در این مدت اونقدر چیزهای عجیب و غریب دیده و آدمهای رنگ و وارنگ و اتفاقاتی که فقط در ایران سعادت دیدنش رو داشت
مردی که من به احترامش بلند می شم و براش هورا می کشم.شاید می دونست با حضورش در ایران وارد معرکه ای می شه که گذر ازش کار بسیار سخت و دشواری .اما اومد و با چشمهای اشک آلود نشون داد که ایرونی و خاک وطنش رو دوست داره به آوازهای سزمین مادریش تعلق داره.وقتی وارد معرکه لیگ فوتبال ایران شد با خودش یک لبخند زد و با نگاهی به این جماعت فوتبالیست فهمید پا گذاشتن از یک سرزمین متمدن به این جنگل مولا چقدر می تونه سخت و طاقت فرسا و در عین حال آموزنده باشه.فوتبالیست های ما که جونشون در می ره برای تیتر اول شدن.مدل مو و لباس و اینکه کلا قوره نشده مویز شن.اول فوتبالیست خوبی باش و بعد یک شومن .تازه در بهترین حالت میشی بکام وسر از لوس آنجلس در میاری
به هر حال کارش رو آغاز کرد و من به عنوان یک هوادار تصور چنین پرسپولیسی رو نداشتم.بگذریم کار من پرداختن به مساله فوتبال نیست .اما حضور مردی که حرف از قهرمانی با این وضع مدیریتی و وضع چمن و بازیکن و امکانات فقط یک روحیه حرفه ای و یک مرد کاربلد می خواد.یک اصیل زاده که اومده فضای پروین ها و حجازی ها و قلعه نوعی ها و علی دایی ها رو بشکنه و فرهنگ و ادبیات جدیدی رو با کلام و رفتار خودش به فوتبال ما تزریق کنه .آخرین سکانس از نمایش مردان ایرانی در برابر قطبی بر می گرده به رفتار قلعه نویی و دایی و پیش تر ازاون فیروز کریمی و ناصر حجازی
دردرون تیم پرسپولیس مرد تمام شده ای به نام مرزبان و یک سیاس به نام حمید استیلی و دارو دسته شهرستانی تبار مثل شیث و نیکی و مامانی وسازمان تربیت بدنی و فدراسیون فرمایشی و روزنامه ها و گزارشگرها و ژورنالیست ها و همه همه نگران این اوضاع و تغییراتی بودند که مردی که از مریخ آمده بود رو آچمز کنند
اما او یک مریخی است .یک امپراطور و الحق که چه لقبی افشین امپراطور
بله هورا کشیدن دیر نیست .هورا افشین امپراطور
تو ایستادی برای قهرمانی نه تو قهرمانی و برنده .لبخند ی که گوشه لبهات هست و عصبانیت رقبای تو نشان از امپراطوری توست راهی که تو آغاز کردی خیلی چیزها رو عوض می کنه
درود بر افشین امپراطور