paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۵

جاناتان مرغ دریایی

در ساعت 5 عصر همه چیز به فراموشی سپرده شد.فراموشی صندوق امانتی است به آدرس "شیار پس سر بالاتر از مخچه در سلواهایی که تبادلات سیناپسی اشان تثبیت شده است" و من و تو همه چیز را در ساعت 5 عصر به همان صندوق امانت سپردیم و یک نفر از ما کلید را قورت داد و در گلویش گیر کرد.
حالا از آن روز مدتها می گذرد و بسیار ا تفاقاتی افتاده است که از دستان ما خارج شده است .
کلید این صندوق سالها بعد بر گردن مترسکی پیدا شد که در مزرعه ای مابین رشته کوههای البرز و کویر لوت نگاهبان تخم های یاس و حسرتی بود که من وتو کاشتیم.
او کلاغهای بی رمقی را می راند که برای یافتن هیچ در پی پوچ بر روی خاک مزرعه می نشستند.
من بار دیگر گفتارهای ادیبانه و فیلسوفانه تو را بر روی شن های ساحل خزر نوشتم و مرور کردم تا بار دیگر به یاد بیاورم که اینها را در کتاب جاناتان مرغ دریایی خوانده بودم.
حالا نه از تو نشانی هست و نه از جاناتان و او که از روزمرگی فرار می کرد . سر انجام جاناتان در غروب آفتاب با سرعت سیصد کیلومتر بر ساعت برخوردی شدید با سطح آب دریا داشت و تبدیل به خاطره ای شد .
چند کیلومتر آنطرف تر یادگاری از اوباقی مانده بود و آنهم شجاعت غلبه بر همه نشدن ها.او به مترسک ما که کلید صندوق امانات را بر گردن داشت آموخت تو نیز می توانی به این ملال پایان دهی و روزی پرواز کنی.
بعدها هر کس سراغی از مترسک می گرفت ، همه می گفتند شبی در گرگ ومیش هوا یک مرغ دریایی بر فراز مزرعه پرواز کرد و او را با خود برد.
جاناتان مرغ دریایی و تو ای مترسک هر جا که رفته اید بدانید که کلید ما نزد شما به امانت است و امانتداران خوبی باشید.
ثبت شد....پاکو