هفته خاکستری
.
حمید حامون رفت و هیچ معجزه ای هم نبود که همچون ابراهیم ازآتش رهاییش دهد .
من هفت روز پیرتر شدم .
من برای هفتادمین باربه یاد او افتادم .
شهروند امروز یکبار دیگر درروز شنبه چاپ شد و دردها را تازه کرد .
نمرات دانشگاهی من اعلام شد .
تعدادی از نزدیکان و دوستان صمیمی ام ویزای کانادا دریافت کردند .یعنی محترمانه با دوتا پای استیجاری دررفتند .
زیدآبادی یک باردیگر برای پاره ای توضیحات ، بازداشت موقت شد .
برق به مدت طولانی قطع شد .
صفهای طولانی برای بنزین در نقاط مختلف شهر رویت شد.
(خاک تو سرت اگه هوس اینجا دیدن رو بکنی هودی جون )
ببخشید میان برنامه بود ....
کتاب کافه پیانو رو خوندم و بلافاصله جلد اول روشهای جنگ روانی رو شروع کردم .
یه سری کافه گودو رفتم .
یه خورده به حال این ملت افسوس خوردم .
کلی با "الی"خواهرم ، تخت نرد بازی کردم .
به حرفهای غفی فکرکردم که گفت : ما در وبلاگمون کسی می شویم که هیچ وقت نبودیم .
ازمرثیه هودا برای خسرو هم تعجب کردم .
ها ها ها ها .... بله یک هفته گذشت .
من یک هفته پیرتر شدم .حالا هم جمعه است و من ترانه هفته خاکستری رو گوش می کنم .
شنبه روز بدی بود .روزبی حوصلگی ...
.
.
غروب سه شنبه خاکستری بود ......
.
روزپنج شنبه اومد...
جمعه حرف تازه ای برام نداشت