دریچه
یکی از دوستانم امشب من رو یاد اخوان انداخت .با شعری از او امشب را به پایان می برم و انتظارفردارا می کشم
ما چون دو دریچه ، روبروی هم
آگاه زهر بگو مگو ی هم
هرروز سلام و پرسش وخنده
هرروزقرارروزآینده
عمرآینه بهشت اما ، .....آه
بیش ازشب و روزتیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا که یکی از دریچه ها بسته است
نه مهرفسون . نه ماه جادو کرد
نفربن به سفر که هرچه کرد او کرد