paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

جمعه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۴

دریچه

یکی از دوستانم امشب من رو یاد اخوان انداخت .با شعری از او امشب را به پایان می برم و انتظارفردارا می کشم
ما چون دو دریچه ، روبروی هم
آگاه زهر بگو مگو ی هم
هرروز سلام و پرسش وخنده
هرروزقرارروزآینده
عمرآینه بهشت اما ، .....آه
بیش ازشب و روزتیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا که یکی از دریچه ها بسته است
نه مهرفسون . نه ماه جادو کرد
نفربن به سفر که هرچه کرد او کرد

یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۴

Arials

Life is a waterfall, We're one in the river, And one again after the fall.

Swimming through the void We hear the word, We lost ourselves, But we find it all?

Cause we are the ones that want to play, Always want to go, But you never want to stay, And we are the ones that want to chose,Always want to play, But you never want to lose.
Aerials, in the sky, When you lose small mind, You free your life.

point

when you want to change something start with the man in the mirror.

پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴

من چیستم؟

من چیستم؟
افسانه ای خموش در آغوش صد فریب
گرد فریب خورده ای از عشوه نسیم
خشمی که خفته در پس هردرد خنده ای
رازی نهفته در دل شبهای جنگلی
من چیستم؟
فریادهای خشم به زنجیر بسته ای
بهت نگاه خاطره آمیز یک مجنون
زهری چکیده از بن دندان صد امید
دشنام پست قحبه بدکار روزگار
من چیستم؟
برجا زکاروان سبکبار آرزو
خاکستری براه
گمکرده مرغ در بدری راه آشیان
اندر شب سیاه
من چیستم؟
یک لکه ز ننگ به دامان زندگی
وزننگ زندگانی آلوده دامنی
یک ضجه شکسته به حلقوم بیکسی
راز نگفته ای و سرود نخوانده ای
من چیستم؟
..........................................
..........................................
لبخند پر ملامت پاییزی غروب
در جستجوی شب
یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات
گمنام و بی نشان
در سرزدن افتاب مرگ
خرداد 1336 علی شریعتی

جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

پرسش

نمیدانم؟
آیا تو می دانی که کدامین بلعم در سایه روشن های شهر و در دخمه های روشنی که بر بلندیهای شهر است اینچنین بر آتش سرنوشت شوم ما دم می دهد.
آنان که گفتند رفتند.با نقابی بر صورت به ضرب 10 گلوله.
من از این سایه روشن ها می ترسم
هراس این روزها در گوشه گوشه این خاک سایه افکنده
آفتاب هر روز با ابروان فتاده بر این شهر طلوع می کند
نمی دانم چه خواهد شد
اگر می دانی برای من با یک کبوتر نامه بر بفرست.
روی تکه کاغذی بنویس آیا امیدی هست
من خفته ام بر آغوش پر آرامش یاس تا فریبم ندهد عشوه خونین سحر
آه . ای قلب طلایی کاش اینجا بودی