paco alone

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران

پنجشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۸

سکوت سبز

ابتدا نادیده تان می گیرند

بعد بر شما می خندند

سپس با شماره مبارزه می کنند

سرانجام شما پیروز می شوید .

گاندی

دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸

تولدی دیگر باید

منم آری منم که از این گونه تلخ می گریم .روز تولد من بود .ازهمه برای تبریک متشکرم .اما این روز ها خسته ام مثل همه شما .امروز دو بار گریستم .
سبز باشید

سه‌شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۸

موج سبز

آیا موج سبز موجی منحصرا هیجانی است؟
(یا آیا بیش از آن چه که باید، هیجانی است؟)

این روزها این گفتار بیش از گذشته در میان برخی نوشته های دارای تم روشنفکرانه مان به چشم می خورد که: "ما ملّتی هستیم که در طول تاریخ همیشه می دانیم که چه نمی خواهیم، امّا نمی دانیم که چه می خواهیم." و این ویژگی باعث می شود که فقط "نه" گفتن را خوب بلد باشیم. برای برکندن بنیاد آن که می خواهیم به او "نه" بگوییم با هم خوب متحد می شویم، ولی بعد اتّحادمان بر سر آن چه می خواهیم، چندان پایدار نمی ماند و گاه حتی اوضاع بدتر می شود و ... . در گفتمان هایی که آب و رنگ روشنفکری بیشتری به خود می گیرند دو اصطلاح "سلبی" و "ایجابی" در این باره زیاد به کار گرفته می شود. به این صورت که می گویند رویکرد جامعه ی ما در این گونه مقوله ها معمولا "سلبی" است. این نوع رویکرد دلالت دارد بر اتّکاء بیشتر بر بخش مبتنی بر حذف و آن چه که می خواهیم نباشد. امّا رویکرد "ایجابی" بیشتر بر آن بخش از گفتمان دلالت دارد که "هست"های آن چه می خواهیم را در بر می گیرد. از این منظر عدّه ای می گویند که جامعه ی ما گفتمان "سلبی" را خوب بلد است، اما گفتمان "ایجابی" بلد نیست. در این مورد مثال های تاریخی عدیده ای هم می آورند. و نهایتا موضوع را به این جا می کشند که : پس موج سبزی که امروز کشور را فراگرفته نیز موجی است سلبی و برای "نه" گفتن است و جنبه ی ایجابی ندارد، بلکه جنبه ی احساسی دارد. من در این نوشتار می خواهم مقداری این مسأله را بازتر کنم و توضیح دهم که چرا به نظر من موج سبز امروز، این گونه نیست و این قضیه درباره ی حرکت فراگیر امروز مردم ایران صدق نمی کند.

در ابتدا این را مشخص کنم که با بسیاری از مثال های تاریخی که در این مورد آورده می شود موافقم. من هم معتقدم که در گذشته رویکرد ملّت ما غالبا "سلبی" بوده است. امّا از دید من، هر چه به امروز نزدیک تر می شویم، جنبه ی "ایجابی" رویکرد اجتماعی مان پررنگ تر می شود. یکی از حرکت ها و جهت گیری های جمعی ارزشمند ملّت ایران در این سال های اخیر، که حقّ آن در تحلیل های اجتماعی آنچنان که باید ادا نشد، رای دادن مجدّد مردم در انتخابات ریاست جمهوری 1380 به سیّد محمّد خاتمی بود. این حرکت از زیباترین حرکت های ایجابی سالیان اخیر است. ملّتی که 4سال را با وضعیت هر 9 روز یک بحران سپری کرده بود، نجیبانه مجدّدا به پای صندوق های رأی آمد و این بار محکم تر و در بار دوم با آرایی بیشتر از دوره ی قبل ( با حدود 21.5 میلیون رأی)، بر تداوم سیاست ها، منش و تفکراتی صحّه گذارد که سیّد محمّد خاتمی نماینده ی آن بود. سیاست ها و تفکراتی که ملّت، 4سال مداوم نتایج مختلف آن را در اجرا لمس کرده بود. پیش از آن نیز دو رئیس جمهور برای بار دوم انتخاب شدند، امّا این اولین بار بود که ملّت، گام دوّم خود را محکم تر می نهاد و آرای دوره ی دوم یک رئیس جمهور بیش از دور قبلیش می شد. جنبه ی "سلبی" این حرکت بسیار کم رنگ بود. این در حالی بود که ارزیابی های کارشناسان درباره ی دوره ی قبلی ( در سال 76 ، یعنی اولین دور انتخاب خاتمی در برابر ناطق نوری) مبتنی بر وجود جنبه های سلبی پررنگی بود و در ادبیات سیاسی به "نه"ی بزرگ ملّت ایران معروف شده بود. (اگرچه در آن مورد هم به نظر من اغراق شده و در همان سال 76 نیز جنبه ی "ایجابی" قضیه کم نبود.)

به انتخابات سال 84 که نگاه می کنیم، در مرحله ی اوّل انتخابات، بیشتر روح ایجابی حاکم بود. در عین این که حدود 19 میلیون نفر از دارندگان حقّ رأی در فضای ناامیدانه ی آن ایّام در انتخابات شرکت نکردند، امّا آن حدود 29 میلیونی که شرکت کردند بین 7 کاندیدا به انتخاب کسی پرداختند که به هر دلیل مناسب تر می انگاشتند. (فعلا با امّا و اگرهایی هم که درباره ی تخلّفات واقع شده در آن دور مطرح شد کاری نداریم.)
امّا بر دور دوم آن انتخابات البته فضایی "سلبی" و از جنس "نه" گفتن در دوگانه ی هاشمی-احمدی نژاد حاکم بود. حتی شاید بتوان گفت نزدیک به 40% از آرای 10 میلیونی هاشمی رفسنجانی در دور دوم از جنس نه گفتن به احمدی نژاد بود، و در طرف مقابل حتی شاید درصدی بیش از این در جهت "نه" گفتن به هاشمی.

امّا امروز چه طور؟ آیا مردمی که اینچنین شورمند در کوچه و خیابان ها موج سبز به راه انداخته اند بیشتر تابع احساساتشان هستند؟ ارزیابی من چنین نیست. من در عرصه های مختلف جامعه که سرک می کشم، فضای "ایجابی" را نیز به حدّ مناسبی مشاهده می کنم. نگاهی به این همه سایت و وبلاگ که به بررسی تحلیلی و آماری ادّعاهای داوطلبان می پردازند بیندازید. این همه پیامک محتوی آدرس وبسایت بانک مرکزی و مرکز آمار ایران که بین مردم جهت بررسی صحّت و سقم ادعاها و برنامه های داوطلبان ردّ وبدل می شود را ببینید. قبول دارم که البته پوشش موبایل و اینترنت نسبت به 4سال پیش بسیار افزایش یافته، ولی این افزایش، به هر حال، نهایتا موجب افزایش تبادل اطلاعات و تحلیل ها شده، و این یعنی حرکت بیشتر به سمت رویکرد ایجابی. ادّعای من البته این نیست که این تمرین های نه چندان ریشه دار در سنّت ما، کامل و بی نقص است. امّا میزان تغییر نسبت به گذشته در حدّی است که از نظر من بسیار ارزشمند است. روزنامه ها را که نگاه می کنیم، بسیار بیش از گذشته به تحلیل های روشمند و مبتنی بر آمار و اطّلاعات می پردازند. (باز تأکید می کنم که البته با نقایصی، که به نظر من طبیعی است و در آینده باز بهتر و بهتر خواهد شد.) در میان مردم که می رویم کلّی جزوه و بروشور و ... در همین رابطه ها تکثیر و پخش شده و به چشم می خورد. انیمیشن ها و ویدئوکلیپ ها ی آماری مختلف و متعدّدی ساخته شده و خصوصا بین قشر جوان به صورت بلوتوث ردّ و بدل می شود. این ها که می گویم منظورم این نیست که الان اجتماع در هیئت یک فیلسوف در حال تجزیه و تحلیل اطلاعات و نهایتا نتیجه گیری است! قرار هم نیست و نبوده که این گونه باشد. امّا افزایش رویکرد مبتنی بر تجزیه و تحلیل به نحو قابل توجّهی مشاهده می شود و این از نظر من – که خود همراه با جامعه در مسیر تجربه قرار دارم- بسیار ارزشمند است.

از سوی دیگر، قرار هم نیست که در هر شرایطی، رویکرد مطلقا "ایجابی" حسن باشد. حتّی در جامعه ای پیشرو نظیر فرانسه، چند سالی بیش نگذشته از زمانی که مردم فرانسه در دور دوّم انتخابات ریاست جمهوری شان تا حدود زیادی با رویکردی "سلبی" و از جنس "نه" گفتن پشت ژاک شیراک ایستادند (با وجود انتقاداتی که به او داشتند)، تا نامزد مقابل او- ژان ماری لوپن- که یک ملّی گرای افراطی فاشیست مآب بود عنان کشور را به دست نگیرد.

و باز نکته ی دیگر این که، وجود هیجان در ایّام و عرصه های انتخاباتی فی نفسه چیز بدی نیست. با نگاهی به کمپین های انتخاباتی باراک اوباما در انتخابات اخیر آمریکا موج هیجانی عظیمی را نیز حس خواهید کرد. "هیجان" آن حرکت تغییرطلب را که از آن بگیرید، مرده ریگی بیش باقی نمی ماند. از آن ترکیب متناسب عقلانیت وهیجان بوده که امروز پرزیدنت اوباما به عنوان چهره ای متعادل در عرصه ی بین المللی، جایگزین جرج بوش تندرو با سیاست های نابخردانه اش گردیده است.

امّا نکته اینجاست که در این ترکیب رویکردهای عقلانی "ایجابی" و "سلبی" و رویکردهای هیجان مدار از همان انواع، آیا موج سبز امروز از ترکیب نامتوازنی برخوردار است؟
نظر من در پاسخ به چنین سؤالی این است که "موج سبز" از ترکیب نسبتا متوازنی برخوردار است.
آن مقدار که این موج، سلبی و از نوع "نه" گفتن است، با توجّه به شرایط روز کشور و قرارگرفتن کشور در لبه ی پرتگاهی مهلک، حقیقتا لازم است. و انگار در این "نه" گفتن، بسیاری از کشورهای دیگر جامعه ی بین المللی نیز با ما هم نظر هستند. مگر آن که بخواهیم تصوّر کنیم اغلب کشور های دنیا که در شورای امنیت با رأی های 15 بر صفر – 15 برصفر (و در یک مورد هم 14 در برابر یک ممتنع) علیه سیاست های 4ساله ی اخیر ایران رأی می دهند، همگی همراه با ما به بیماری "نه" گفتن تاریخی ایرانی گرفتار آمده اند!
آن مقداری که این موج برخوردار از "هیجان" است هم فی نفسه اشکالی ندارد و حتی برای پویایی یک کمپین انتخاباتی لازم هم هست. "هیجان" در این عرصه، در صورتی منفی ارزیابی می شود که یا مهار از کف بدهد و امکان تبدیل آن به خشونت زیاد باشد (که در موج سبز با تدبیر و درایت مردم و راهبران، چنین نیست و نخواهد بود) و یا این که اساسا فقط هیجان باشد و خالی از عناصر عقلانی، که چنین هم نیست. من اگرچه تفکیک متعصّبانه در این عرصه را نمی پسندم، امّا نقش عناصری که معروف به نمایندگی عقلانی-تحلیلی جامعه هستند را نیز در این موج به حدّی شایسته می بینم. حضور بخش قابل توجّهی از نویسندگان، هنرمندان ، اساتید دانشگاه ها، دانشجویان، فارغ التحصیلان دانشگاه ها و کارشناسان مختلف در این موج، بر غنای آن از این جنبه ها هم افزوده است. ضمن آن که هیچ گاه قرار نیست و حتّی نیکو هم نیست که جامعه منحصرا به مثابه یک فیلسوف عمل و انتخاب کند. اساسا بشر و شناخت او آمیزه ای از عناصر مختلفی است که عقل متفلسف هم یکی از وجوه مهمّ آن است. امّا ترکیب متناسبی از این وجوه مختلف است که شناخت متعادل تری را از حیث تأثیرگذاری مثبت در عرصه ی اجتماع پدید می آورد.

من امروز از دیدن این موج در کشور سرفرازم و بر خود می بالم. احساس افتخار می کنم از این که اهل میهنم در برابر دروغ پردازی هایی چنین هنرمندانه- که گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر جلوی مواردی از آن باید لنگ بیندازد- بسیار پیشروتر و بهتر از آن زمان ملّت آلمان تشخیص می دهند و عمل می کنند. ملّت آلمان در آن زمان گوسپندوار در پی یافتن غرور درهم شکسته شان در پی آن دروغگوی بزرگ راه افتادند. امّا ملّتی که من قطره ای از آن هستم چه به دقّت بخش بزرگی از دروغ های این روزها را در کارگاه اندیشه ی خویش تجزیه و تحلیل می کند. و چه بخش بزرگی ازاین ملّت را می بینم، که به این دروغ ها آگاهی یافته و این آگاهی را تکثیر و به ما فرزندان خود منتقل می کند. درود و هزاران درود باد براین ملّت سرفراز و آگاه. الحقّ والانصاف، باید گفت: بر ملّتی درود که چونان بیافرید.

پایدار باشید
ف. آشنا