انتخابات ، دموکراسی ، آزادی

سفر می کنم همچون چلچه ای تنها در زیر باران
وقتی به اخبارنگاه می کنم –البته اخبارهای نسبتا واقعی – و کشتار مردم بی پناه را در غزه می بینم .وقتی به سیرالیون فکرمی کنم و حمله دولت به ببرهای تامیل که جدایی طلب محسوب می شوند ومتعاقب آن کشتارمردم بی دفاع را می بینم و فرار از باتلاق ها و مرداب ها و ترورهای بی پایان سلفیون عرب در همه جای دنیا و مناظر وحشتناک کشتار مردم در گوشه گوشه دنیا ، بسیارآزرده خاطر می شوم .وقتی کانال تی وی را عوض می کنم ناگهان دختر ها و پسرهای استخوانی را می بینم که به عنوان مدل برروی سن می روند و همینطور وقتی تصادفا زندگی ستاره های هالیوود را می بینم گمان می برم که درخوابم .اینهمه تفاوت در شهردنیا بسیارشگفت آور و عجیبه و اصلا بهت آوره .اگر در جایی همایش صلح برگزار بشه عده معدودی خبرنگار حضوردارند در حالیکه اخبار جنگ همیشه خوراک مطلوبی برای خبرنگاران محسوب می شود .الماس سیاه (نفت) عامل اهمیت خاورمیانه است .عامل اصلی برای جنگ و خونریزی است .این رنج آوره .وقتی محمد خاتمی ازگفتگوی تمدن ها سخن می گفت و هانتینگتون از برخورد تمدنها ، یک صدا به گوش می رسید .انفجار و فروپاشی برج های دوقلو در آمریکا .آغاز حمله به نفت و آغاز کشتار بی گناهان .تهدید دولت ها و تاوان ملت ها .راستی کی تموم می شه ؟ هیچوقت می دونم .!!!اما این سیاست بازها و سیاستمداران نمی خواهند به گفتگو بنشینند ؟نه هرگز .!!!می دونم چون دولتها مهمند و نه ملت ها و تمدن ها .مردم می میرند .هیچکس نیست فریاد بزند آنها مردمند .جنگ که آغاز می شود ژنرال ها برروی نقشه خطوط رو جابه جا می کنند و سربازان در ستون های موازی می میرند . این رنج کی به پایان می رسه ؟
دریورو ویژن امسال یک آهنگ هست که من می پسندم وآنهم دو زن اجرا می کنند .یک یهودی و یک عرب یهودی که خواستار صلح هستند . آنها می خوانند که حتما راه دیگری هست .
عاشقی بر برگ سبزی اینگونه نوشت
آن شب از بلندیهای روبروی برج میلاد به آسمان نگاه می کردم ، بسیارخسته بودم .آزرده خاطر و رنجور و زخم خورده وتنها .بسیارتنها ، آنقدرکه احساس می کردم که همه جا مه آلودوسردودهشتناک اسست .باور نمی کردم .آنجا جای آموختن تبود و تنها مکان تسلیم بود وتصمیم و رهایی .من تسلیم رابرگزیدم .شهابی ازآسمان گذشت ومن آن را به عنوان نشانی برگزیدم .وقتی ازپله ها پایین آمدم ،تورادیدم فرشته من .بالهایت سفید وچشمانت نافذ.تو مرا درآغوش گرفتی و من شرمگنانه ازتو هم می ترسیدم .توبه من خندیدی و من آرام آرام اشک ریختم و تو آنقدر زیبا نگاه می کردی که گویی میکل آنژبه داوود نبی می نگرد .سرشار ازعشق و لطافت و هرگز از من عبور نکردی .من دانستم که آن شهاب تو بودی .فرشته من !!نگاهت آرام است و حضورت محل امن ومن با تو درجلجتایم ، مصلوب شدم و دوباره زنده شدم .تنها نامت را فرشته می گذارم که وجود تو بسیاربالاتر است و زیباتر.من باتورستگارم